در انتهای راهروی طبقه چهارم ساختمان E، پسری تنها نشسته است،..., ...ادامه مطلب
دنیای من چقدر فاصله دارد با دنیای دیگر آدمها. چقدر سخت است بین آدمهایی باشی که دنیایشان را از تار و پود دیگری ساختهاند. دنیای آدمهایی که به ارزشهایشان فکر نکردهاند و فقط به سرعت پیش رفتهاند. همه چیز دارند، اما باز بیشتر و بیشتر میخواهند. باید یاد بگیرم که آرام قدم بردارم در میان آدمهایی که نمیدانند برای چه اینقدر عجله دارند. باید یاد بگیرم که سکوت کنم و بیشتر لبخند بزنم در دنیای آدمهای سرگردان. من بین این آدمها غریبهام، من اینجا غریبهام. *عکس: رابرت دنیرو در فیلم راننده تاکسی., ...ادامه مطلب
یکی از مهمترین نقاط ضعف من در بخشیدن آدمهاست. همین کافیست که شخصی یکبار دروغ بگوید یا کاری خلاف اخلاق انجام دهد، تا در نظر من هبوط کند به خیل بسیارها (که خودم هم یکیشان هستم). البته، در زندگی شخصی خودم چند نفری را میشناسم که حقیقتا اینگونه نبودهاند. , ...ادامه مطلب
تقصیر خودم نیست، دیگر محیط خانه را تاب نمیآورم. هر وقت به خانه برمیگردم، وارد اتاقم که میشوم وسایلی را میبینم که برای من نیستند. مثلا (بعد از گذشت چند سال) جالباسی اتاق من به یک جالباسی عمومی تبدیل شده و انگار هر کسی حق دارد لباسهایی که کمتر از آنها استفاده میکند، آنجا بگذارد. یا کتابخانهای که کتابهایش به هم ریختهاند یا نیستند و همیشه من باید مرتبشان کنم. یا جزوههای مادرم که همیشه باید ا, ...ادامه مطلب
یادم میآید در یکی از پادکستهایی که منسوب به استاد ملکیان بود، خلاصه تاریخ اینگونه بیان شده بود که آدمها میآیند، رنج میکشند و میروند. حالا با دیدن این فیلم، من فکر میکنم، آدمهایی هم هستند که میآیند، عشق میورزند و میروند. آدمهایی که تعریفشان دربارهی موفقیت را از بیرون نمیگیرند بلکه به سعادت فکر میکنند و به دنیای درونشان خیره میشوند تا راه مرحمت را در پیش بگیرند. تا آسان از کنار,باید,زندگی,کنی، ...ادامه مطلب
عجله کردم. و این اولین باری نبود که چوبِ عجلهام را میخوردم. دیروز پوشه را جا گذاشته بودم. این را امروز صبح بعد از وارسی مدارکم فهمیدم. رفتن و پس گرفتن این پوشه صورتیرنگ جدای از بحث مالی، برایم یک روز آب میخورد. عجلهی من، فقط برای چند دقیقه زودتر رسیدن بود. خودم میدانستم کجا جا مانده است. تماس گرفتم. گفتند اینجا پیش ماست. از کی و از کجا به این درد مبتلا شدم؟ درست نمیدانم، شاید ریشهاش به دبیرستان برمیگردد، به آن تستهای کوفتی. آنجایی که هر دو هفته یک بار به ما تلقین میشد که هر کس سریعتر تستها را حل کند و از روشهای احمقانهتر اما سریعتر استفاده کند، ترازش بالاتر میرود و در زندگی,سریعتر,بمیرد ...ادامه مطلب
*.دو هفته پیش که رفته بودیم کوه، بعد از نزدیک به چهار ساعت راه رفتن در حالیکه فقط 5 دقیقه با قله فاصله داشتیم، مدیر گروه دستور داد که به علت وزش باد بالاتر نرویم. خیلی ها عصبانی شدند و شاکی بودند، اما من فقط لبخند میزدم. **.این کلیپ رو مدتها پیش د, ...ادامه مطلب
مگر مستی نمیدانی، که چون زنجیر جنبانی ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی/ مگر نشنیدهای دستان ز بیخویشان و سرمستان وگر نشنیدهای بستان به جان تو که بستانی/ تو دانی من نمیدانم که چیست این بانگ از جانم وزین آواز حیرانم، زهی پرذوق حیرانی/ صلا مستان و بیخویشان صلا ای عیش اندیشان صلا ای آنک میدانی که تو خود عین ایشانی مولوی جان , ...ادامه مطلب
یکی از چیزایی که از مهدیار عزیز یاد گرفتم این بود که سعی کنم تقویمی نباشم. یعنی برای اینکه فلان کار رو انجام بدم منتظر این نباشم که تقویم به من دستور بده. مثلا برای اینکه بخوام تغییری توی خودم انجام بدم تا شنبه هفته آینده صبر نکنم. برای اینکه به مادرم بگم که دوسش دارم منتظر روز مادر نمونم. یا برای اینکه به دوستی بگم که به یادشم و برام عزیزه تا عید صبر نکنم تا بخوام یه پیامک براش بفرستم. به نظرم آدمها به این قضیه عادت کرده اند و صبر میکنند تا فلان روز خاص برسه تا فلان عمل خاص (بخوانید مراسم) رو به جا بیارند. در حالت قبل انگار آدما سعی میکنن تا موقعش برسه، بعد یه دفعه بووم! البته شادی حاصل از انجام کار هم زیاد مهمون آدم نیست. ولی توی این حالت جدید که آدم منتظر تقویم نیست که بهش بگه چه کار کنه، انگار شادیهای کوچیک ذره ذره میان و خودشون رو بین لحظه های زندگی جا میدن. اینطوری شاید حسرت انجام خیلی از کارها هم به دل آدم نمیمونه! , ...ادامه مطلب
شعر، نشاندادن کیفیتهای انسانی است. اگر تابلویی ببینید که شخصیت انسان یا غم او را خوب به تصویر کشیده سفری به اعماق خود خواهید داشت. اگر در شعری از شجاعت بخوانید، درون شما گویی بیدار میشود و به اعماق انسانی خود بازمیگردید. انگار کسی یادش رفته باشد نگریستن را و در زندگی روزمره خوب نگاه نکند و چیزها را نبیند و کسی بیاید از خوب نگریستن، از لایههای عمیقنگریستن و کشفکردن سخن بگوید. خب هر چه به تواناییهایمان نزدیک شویم زندگی معنادارتر و شیرینتر میشود. آدمی که مثل کورها روز را شب میکند چه میکند برای خودش؟ برگرفته شده از: گفت و گوی سارا محمدی اردهالی با رضا مهدوی. لینک, ...ادامه مطلب
آموزگار نیستم تا عشق را به تو بیاموزمماهیان نیازی به آموزگار ندارندتا شنا کنندپرندگان نیز آموزگاری نمی خواهندتا به پرواز در آیندشنا کن به تنهاییپرواز کن به تنهاییعشق را دفتری نیستبزرگترین عاشقان دنیاخواندن نمی دانستند نزار قبانی,پرواز می کنم به بام تو ...ادامه مطلب